در برابر آنکه از او دانش می جویید، فروتنی کنید و از دانشمندان متکبّر مباشید که باطل شما، حقّتان را ببرد . [امام صادق علیه السلام]
یکشنبه 84/1/21 ساعت 3:4 صبح
و من اللطائف ...
***
عده ای در یکی از روستاهای شهرستان گناباد با هم صحبت میکردند و بحث به ثروت و فقر رسید . یکی گفت : قربان خدا بشم که به بعضی سرمایه زیاد داده و بعضی ها هم در فقر به سر میبرند .
دیگری با لهجه محلی گفت : « خدا از خودش که چیزی ندَرَه ، از یکی مِستنه به او یکی مِده » خدا از خودش چیزی نداره از یکی میگیره و به دیگری میده .
***
از ابو منصور بجستانی پرسیدند : چون در صحرائی به چشمه ای رسیدیم و خواستیم غسل کنیم روی به کدام سمت کنیم ؟گفت : به سمت جامه های خود تا دزد نبرد .
و من الظرائف ....
***
مرد بزرگی در بخارا مجرد زندگی میکرد . به او گفتند چرا سنت خدا را به جای نمیاری؟ گفت : زنی میخواهم که اگر از من عیبی دید پرده دری نکند .
گفتند فلان خاندان به اصالت معروف است . این بزرگ برای خواستگاری به نزد آن قوم رفت . گفت : اگر من به نا حق کسی را بکشم گفتند اسرارت را نگاه خواهیم داشت .
گفت : اگر دزدی کنم ؟؟ گفتند : آن را نیز به کسی نخواهیم گفت . گفت : اگر زن دیگری بگیرم چه ؟!! گفتند : زود از اینجا برو که تحمل این یکی را نخواهیم داشت .
روی به یاران کرد و گفت : به خون ناحق و دزدی رضایت دادند اما به حکمی که خدا جائز دانسته ؛ نه .
ماخذ
: کتاب لطائف الطوائف ، کتاب پند و لطیفهنوشته شده توسط: بچه های مدرسه
i ْلیست کل یادداشت های این وبلاگ
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدیدهای امروز:: :: بازدیدهای دیروز:: :: درباره خودم :: :: لینک به وبلاگ :: :: اوقات شرعی ::
:: لینک دوستان من :: جواب به شبهات درون دینی
:: آرشیو :: پاییز 1384 :: وضعیت من در یاهو:: :: خبرنامه ::
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
65229
0
1
سایت امامت
خاطرات بچه های مدرسه
نقد و بررسی ادیان
تابستان 1384
بهار 1384